کسب درآمد از طریق تلگرام
قیمت: 4,000 تومان
کسب درآمد از طریق تلگرام
جدید ترین روش کسب درآمد در ایران
به راحتی و در عرض چند دقیقه میتوانید کسب درآمد داشته باشید

با افزایش نفوذ شبکه‌های مجازی و پیام‌رسان‌های فوری، عده‌ای به فکر افتاده‌اند که به کسب درآمد از این فضای مجازی بپردازند یا حتی کلاس‌های آموزشی برگزار کنند و درست مثل کلاس‌های حضوری شهریه دریافت کنند!


با گسترش استفاده از فضاهای مجازی و افزایش مخاطبان آن، کسب‌وکارهای اینترنتی یکی از بخش‌های جدانشدنی زندگی امروزه ما شده‌اند و با ورود شبکه‌های پیام‌رسان فوری به کشور، شکل جدیدی از این کسب‌وکارهای مجازی، ظهور و بروز پیدا کرده است. اغلب این شبکه‌های اجتماعی برای تبلیغات بوده یا کانال ارتباطی بین بازاریاب و مشتری هستند. در این بین عده ای هم هستند که به طور مستقیم از این فضا کسب درآمد می‌کنند.


خرید
بایگانی خرداد ۱۳۹۴ :: سایت تفریحی ویزیتور

سایت تفریحی ویزیتور

تفریحی|جوک|اس ام اس|عکس|داستان|خبری|آهنگ|شعر|ویزیتور

سایت تفریحی ویزیتور

تفریحی|جوک|اس ام اس|عکس|داستان|خبری|آهنگ|شعر|ویزیتور

سایت تفریحی ویزیتور

تفریح کنید ، داستان بخونید ، پیامک بخونید ، دانلود کنید ، بخندید و حالشو ببرید.

پیام های کوتاه
پربیننده ترین مطالب

۱۸۵۱ مطلب در خرداد ۱۳۹۴ ثبت شده است

دراین کنج قفس مــرغ دلم پرمی زندامشب

که چنگ ازسوز دل اهنگ دیگرمیزندامشب

توان شب شکارم دست وبازوی قلم باشد

که ازفریاد او خورشید هاســر میزندامشب

عـقـاب تـیزپـر،پـرریـخـت دراوج شکـیبـائــی

ولی گنجشک دل درسینه پرپرمیزندامشب

هراس ظلمت شب زدبنامردی رگ خــوابم

نگاهـم دست بردامان باورمی زندامشــب

بانگشت سـتم پائـیــزمی کـوبدچــنان دررا

که گوئی پتک برمغز ستمـگرمی زندامشب

من ازاین خودفروشان خط نیرنگ کی ترسم

که سوز اتش دل طعنــه ها برنیش خــنجـــر می زندامشــــب

فـرازبانگ فــریادقـلم بین وستــیز نابکاران را

که ازخـون دلـــیران نقش دفتر میزندامشب

"دل شوریده سر"ازرگ رگ تاک غزل گوئی

"شراب ناب چون خون کوبتر میزندامشب

"بـیاد خـاک خــسرویــادگارعشق وازادی"

دراین کنج قفس مرغ دلم پرمیزندامشب







لینک منبع و پست : http://filemaan-persianb.startak.ir/page-559635.html
بیاد زنده یاد استاد وفاکرمانشاهی
چت | چت روم | رفیق چت | مشهد چت | شرق چت | مشتی چت

شاه حقیقت نما

بازبنفشه رسیدجـانـب سوسـن دوتـا          بـازگل لـعـل پـوش هـی بـدرانـدقــبا

بازرسیدندشاد،زان سوی عالم چوباد         مست وخرامان وخوش سبزقبایان ما

سروعلمداررفت سوخت خزان رابتفت         وزســرکـوه رخ نمــودلالـه خـونـین قبا

سنبل بایاسمن گفت سلام وعلیک           گفت علیک سلام درچمن ای ای فتا

غنچه چومستوریان کردرخ خود نهان          بـادکشیدچادرش هی-سرو روبرگشا

رفت "دی"روی ترش کشته شدان عیش کش              عـمـــــرتــوبـادادراز ای سمــن تیـــزپــا

نرگس درماجــراچمــک زد سبزه را           سبزه سخن فهم کردگفت که فرمان ترا

فـاخته،باکـو،وکـوامـده کان یـارکـو            کـرداشــارت بــگـل بلـبـل شــیرین نـوا

چندسخن ما ندلیک بیگهود یرست لیک          هــرچـه بشــب فــوت شــد،ارم فرداقضا

مست ازل گشته ای جام ابدنوش کن     مفـخـرتــبـریزیـان شــاه حـقــیـت نـمـــا



لینک منبع و پست : http://filemaan-persianb.startak.ir/page-559634.html
شاه حقیقت نما
چت | چت روم | رفیق چت | مشهد چت | شرق چت | مشتی چت

(بدون عنوان)

رفتم ازخطه ی شیرازوبجان درخطرم           وه کــــزین رفتن ناچارچه خــــونین جگرم

میروم دست زنان برسر وپای اندرگل           زین سفر تاچه شودحال وچه اید به سرم

گاه چون بلبل شوریده درایم بخروش          گاه چـــون غنچه دلــتنــگ گــریــبان بدرم

من ازاین شهراگربرشکنم درشکنم           مــن ازایــن کــــوی اگــربــرگــذرم درگـــذرم

بیخودوبی دل وبی یاربرون ازشیراز           مــیــروم وزســـرحســـرت به قفـــامینگــرم

قوت دست ندارم چوعنان برگیرم            خـــبــر ازپـــای نـدارم که زمـین می سـپرم

اینچنین رازکه امروزمنم درغم عشق       قــــول نـاصــــح نــکـنــدچــــاره وپــنـدپــدرم

                        ای عبید این این سفری نیست که من میخواهم

                        میــکشــــد دهـــر بــه زنجـــیــــر قــضـــا وقــــدرم

 

 

 

 

 

 



لینک منبع و پست : http://filemaan-persianb.startak.ir/page-559633.html
(بدون عنوان)
چت | چت روم | رفیق چت | مشهد چت | شرق چت | مشتی چت

تاجی ازگلابتون

ازگیسوان بید مجنون

                     معبدی خواهم ساخت

                                         به بلندای توبا

شبستانی برنگ چشمان دریا

                                   و-بوسعت بیکران اسمانها

سایه بانش گلبرگهای شاخه ی مینا

چلچراغش ازتراشه ها ی گوهرخون فرهاد

 

                                            دربلورستان بیستون

             انـــــگاه

درخلوتسرای برج نقره ی تکسوارشب

                                 باتیشه خیال،

تراازفیروزه های شعر میتراشم

                                برسریربنفشه ات مینشانم

                                                         باتاجی ازگلابتون

ارغوان رامیگویم

درساغر شقایق ،ازباده ی چشم نرگس

                                          شراب ارغوانیت بخشد

ونیلو فررا

تاباپیچ وتابی بزم ارایت شود

مباداپیکرتراش پیررا

 ازباده ی پشیمانی ازسرغرور

                            جرعه ای بنوشانی

تا ازتختگاه خدائی به پائینت کشاند

 ودرمحراب بت خانه های ابلیس

                                  قربانی خیام هایت کند!

                 



لینک منبع و پست : http://filemaan-persianb.startak.ir/page-559631.html
تاجی ازگلابتون
چت | چت روم | رفیق چت | مشهد چت | شرق چت | مشتی چت

قسمت28رزسیاه
کندال قبل ازاینکه ابرو به جای حساس نامه برسه نامه را از دستش میگیره.نارین رابه بیمارستان میرسونند.کندال نامه نارین رامیخونه.کندال به فراد میگه دیدی که باران چقدرمادرشو دوست داره برو به ابرو همه چیز رابگو تا باران هم یه کاری دست خودش بده.مراد برای اینکه با ابرو باشه باران راخودش به نارین داد وبهش امید زندگی داد اما توکه داداششی باعث خودکشی خواهرت شدی.
خطررفع میشه ونارین بهوش میاد وبه کندال میگه باید نامه من راپیداکنی ازلم فقط این جمله رامیشنوه وبه بهانه اوردن دمپایی به خونه میره اما نامه راپیدا نمیکنه اما درادامه کندال به نارین میگه که نامه دست اونه.فراد هم که شاهد خودکشی نارین بوده به خواهرش میگه که چیزی به ابرو نخواهد گفت.
رجب ازصادق میخواد تا مدتی ملک راپیش خودش نگه داره .رجب باکندال تماس میگیره وبهش میگه همه چیز را درمورد مراد دیده.
کندال پیش رجب میاد ومیگه تو اگه به دادستان بگی من هم میگم تو ازمن پول دزدیدی وهمینطور خواهرم را وبجای اینکه پیش قانون شهادت بدی میخواهی از من باج بگیری وبرای همه حرفهام هم شاهد جور میکنمولی فرض کن که من به زندان هم افتادم فکرمیکنی مادرم دختربه کسی که باعث زندانی شدن پسرش شده میده ویا ملک میتونه درارامش با تو که برادرش رازندانی کردی زندگی کنه من از داخل زندان هم نمیگذارم تو به هدفت که زندگی با ملک در ارامش هست برسی.کندال شکایتشو پس میگیره وقراره رجب ازاد بشه.باران که ابرو رامقصر خودکشی مادرش میدونه باز با ابرو بد صحبت میکنه وابرو میگه ما اشتراکات زیادی باهم داریم نمیدونم چراشما ما رادشمن خودتون میدونید.فرادهم باابرو صحبت نمیکنه وابرو بهش میگه میدونم تو راهم به دردسر انداختم ببخشید که مراد رادوست داشتم وباهاش زندگی کردم.
به سیبل خبرمیدن که قاسم باز دردسر درست کرده وتو زندانه وخیال سیبل راحت میشه.
عایشه میفهمه که مادر باران بیمارستانه وبه عیادت نارین میاد وبا خانواده باران اشنا میشه
پایان

با تشکر از خانم ناهید



لینک منبع و پست : http://mozhganfilm6.persianblog.ir/post/1600
خلاصه قسمت 28 رز سیاه
چت | چت روم | رفیق چت | مشهد چت | شرق چت | مشتی چت

درشبکه طلوع درقسمت149مشخص شدکه دونفری که ملک رادزدیده بودند برادرهای ازلم هستند.پلیس برادرکوچکتر راکه اسمش فاتح است ودرواقع دستیار برادر بزرگتر تو این ادم ربایی رادرحالیکه داشت غذا میبرد برای داداشش وملک دستگیرمیکنه.اوز از فاتح بازجویی میکنه وفاتخ میگه برادرم ادم خوبی بود تا اینکه زن گرفت بعد مدتی مردم پشت سرزنش حرف دراوردند وزن برادرم فرارکرد.برادرم بعد مدتی اوراپیدا کرد وکشت وبه زندان افتاد.موقعی که اوزندان بود ما بعلت مشکلات مالی مجبورشدیم درازای پول ازلم رابه کندال بدیم.بعدازاینکه برادرم ازادشد وداستان رافهمید تصمیم گرفت ازکندال انتقام بگیره.البته اوز هرچی اصرار میکنه فاتح جای برادرش وملک را لونمیده.قدریه که ازبیماری فکریه باخبرشده حسابی برای اوناراحته.ابرو به دنبال پیداکردن راهیه تا بتونه باصدف دختر فراد رابطه برقرارکنه وفراد راکه اوضاع روحی خوبی نداره به دخترش برسونه.کندال که متوجه غیبت ملک شده میترسه که ملک برای شکایت از او پیش پلیس رفته باشه.چون ملک میدونه ضربات کندال به سرمراد باعث ضایعات مغزی اوشده که درنهایت موجب مرگ اوشدهقاسم به ازلم میگه که فکریه پسری بنام کنان داره که بزودی پیداش میشه   وبا اومدن او کارهای کندال رو میشه.ملک از غفلت برادر ازلم که خواب بوده استفاده میکنه وفرار میکنه اما برادر ازلم گیرش میندازه وبه اوسیلی میزنه ازلم هم میفته وسرش به یه تکه سنگ برخوردمیکنه

توقسمت اخیرشبکه طلوع نشان میده که اوز به خانه کندال میره ومیگه فاتح برادر ازلم راگرفتیم اما اینطور وانمود کردیم که باورمون شده او از جای صبری دیگربرادر ازلم خبرنداره واو راازاد کردیم وقصد داریم اوراتعقیب کنیم تا مخفی گاه صبری راپیدا کنیم.البته فاتح متوجه میشه که پلیس دنبالشه ومیره به رود فرات و وانمود میکنه مشغول شغلش که ماهیگیریه هست .ووقتی پلیس میره فاتح پیش صبری میره وازش راجع به ملک سوال میکنه ولی صبری جواب مشخصی نمیده.ازلم که متوجه میشه ملک نیست ازاینکه کندال این موضوع رابه اوز نگفته تعجب میکنه.ومیره پیش اوز وگمشدن ملک راخبرمیده.اوز یادش میاد که فاتح موقع دستگیری باخودش غذای زیادی داشته ومیفهمه که صبری وفاتح ملک رادزدیدن تا با ازلم معاوضه کنند.اوز به کندال خبرمیده.اما صبری که مشخص نیست باملک زخمی چکارکرده دراصل میخواد کندال رابکشه.کندال ازلم راسوارماشین میکنه .ازلم مخفیانه به قاسم زنگ میزنه وقاسم ازطریق تلفن حرفهای کندال وازلم رامیشنوه ومیفهمه قراره کندال وازلم به قبرستان مخروبه حفظتی پیش صبری برن.ابرو هم به کمک باران شماره دختر فراد راپیدا میکنه وباهاش حرف میزنه

با تشکر از خانم ناهید



لینک منبع و پست : http://mozhganfilm6.persianblog.ir/post/1601
خلاصه قسمت های اینده سریال رز سیاه
چت | چت روم | رفیق چت | مشهد چت | شرق چت | مشتی چت

دوستان عزیز قبل از این که خلاصه هایی که زیر هست را بخوانید باید بگم که ما قبلا خلاصه های این سریال را بر اساس قسمت های 45 دقیقه ای می گذاشتم ولی خلاصه هایی که خانم نادیا برایم فرستاده براساس قسمت های اورجینال است این خلاصه ها را برایتان می گذارم در بینشان یک فاصله با خلاصه های قبلی وجود دارد سعی می کنیم خلاصه های قبل از این قسمت اورجینال را براتان بعدا بگذاریم

 

خلاصه قسمت 21 اورجینال سریال پول کثیف
الیف با شنیدن صدای تیراندازی، با عجله وارد ساختمون میشه و متوجه میشه آدم متین، به سمت اون یکی آدم (ندیم) تیراندازی کرده و فرار کرده. ندیم فردی بوده که دخترش دست طیار بوده، به همین دلیل مجبور شده به دستور متین عمل کنه و به رم بیاد. اما توضیح بیشتری نمیده. عمر به الیف میگه متین از همه چی خبر داشت و میدونست تو با پلیس اومدی، حتما وقتی حواست نبوده، برات میکروفون کار گذاشته و همه چی رو فهمیده، بخاطر همین خودشو نشون نداد، اون میدونست که آدمهاش رو تعقیب میکنیم، درواقع متین عمدا ندیم رو سر راه ما گذاشته، حتما متین با رئیسش مشکل پیدا کرده و چنین کاری انجام داده متین به استانبول برمیگرده و مادرش رو از کشور خارج میکنه و میگه من و نیلوفر هم کمی بعد میایم ...متین به دیدن طیار میره. طیار از اینکه متین این کارو با موفقیت انجام داده، ازش راضیه. سپس سراغ الماسهارو میگیره. متین میگه مثل همیشه در گاوصندوقته .......... ندیم رو به بیمارستانی در استانبول می برند. الیف همه ماجرارو برای پلین و آردا تعریف میکنه. پلین در مورد ندیم تحقیق میکنه و خبر میده که دختر ندیم بیماری قلبی داره و خیلی وقته منتظر پیوند قلبه ..... عمر در حضور ندیم درباره پیوند غیرقانونی اعضای بدن از دکتر سوال میکنه و دکتر میگه این کارو در بیمارستان انجام نمیدن، این کار باید در یک جای مخفی انجام بشه که در این صورت احتمال زنده موندن طرف خیلی پایینه... عمر به ندیم میگه میدونم که متین از راه غیرقانونی برای دخترت قلب پیدا کرده، اگر میخوای دخترت زنده بمونه باید جای اونارو لو بدی الیف به خونه برمیگرده. همه وسایلش رو میگرده و میکروفون رو پیدا میکنه. همین موقع نیلوفر وارد اتاق میشه و با ناراحتی میگه اون میکروفون کار منه، متین ازم خواست... الیف به شدت عصبانی میشه. کلی با هم بحث میکنن. بعد هم نیلوفر میگه با متین ازدواج کرده. الیف شوکه میشه. نیلوفر ادامه میده که چون متین نمیتونست فامیلیشو به من بده، ما فقط عقد دینی انالیف میگه تو حتی فامیلیش رو نمیدونی، اما قبول کردی که زنش بشی... نیلوفر میگه فامیلیش رو نمیدونم اما اسم واقعیش رو میدونم که فاتح هست ..... الیف این موضوع رو به عمر خبر میده عمل پیوند قلب دختر ندیم قرار بوده در یک انبار انجام بشه. قبل از اینکه عمل جراحی آغاز بشه، عمر به همراه سامی، آردا و پلین میرسند. دکتر و دستیارانش دستگیر میشند. متین از دور این اتفاق رو می بینه و خوشحال میشه. این موضوع به گوش طیار میرسه و طیار شوکه میشه. بلافاصله علی و حسین رو خبر میکنه. حسین میگه این موضوع به شعبه ما ربطی نداره و شعبه دیگه ای این کارو انجام داده و سامی هم در راس این کار بوده...علی میگه من از بقیه شنیدم که سامی برای یه عملیات مخفی در رم بوده و پدر دختره که اسمش ندیم بوده رو از رم زخمی آوردتش و اینکه عمر هم تو این موضوع دست داشته... طیار خیلی عصبانی میشه و میگه اون دکتر نباید هیچ حرفی بزنه، هر طور که شده باید جلوشو بگیریم ..... طیار با عجله به سراغ گاوصندوقش میره و می بینه بر خلاف حرف متین، الماسها اونجا نیستند سامی در مورد عمر با رئیس صحبت میکنه و رئیس رو راضی میکنه که عمر دوباره به کارش برگرده. عمر این بار در کنار سامی مشغول به کار میشه ..... الیف خبر دستگیری قاچاقچیان اعضای بدن رو از تلویزیون می بینه و متوجه میشه اون دکتری که دستگیر شده، دوست طیاره و اونو قبلا کنار طیار داین موضوع رو به عمر میگه. عمر به سراغ دکتر میره و ازش بازجویی میکنه. دکتر اولش انکار میکنه اما بالاخره اعتراف میکنه که رئیس این قاچاق طیاره و پولی که از این راه به دست میاره از طریق آدمی به اسم متین میشوره متین به سراغ نیلوفر میره و میگه همه چی حل شده، مادرم از مرز رد شده، بابام هم کارش تموم شد، کلی پول دستمون داریم و حالا میتونیم یه زندگی جدید شروع کنیم، فورا باید از اینجا بریم... نیلوفر قبول نمیکنه. متین میگه تو زن منی و باید همراه من بیای... نیلوفر میگه این ازدواج قانونی نیست، فامیلی من هنوز دنیزره، پس مجبور نیستم همراهت بیام، من چه جوری زنتم در حالی که فامیلیت رو نمیدونم... متین میگه اسم واقعی من فاتح دونداره (فامیلی طیار)... نیلوفر خیلی تعجب میکنه..متین در ادامه میگه چند ساعت دیگه از کشور خارج میشم، اگر با من نیای مثل دفعه قبل با زور میبرمت... نیلوفر پیش الیف میره و این موضوع رو میگه دکتر، قبل از اینکه رسما اعتراف کنه، مقداری غذا و آب میخوره. سپس مقابل دوربین و در حضور بقیه یعنی عمر، سامی، حسین، آردا و پلین آماده میشه. لحظه ای که میخواسته همه چی رو اعتراف کنه، سکته میکنه و میمیره. عمر خیلی عصبانی میشه و دستور میده آب و غذایی که دکتر خورده، آزمایش بشه. سامی میگه فقط ماها میدونستیم که اون اعتراف کرده، پس همه کسانی که اینجا هستن مظنونن... حسین به طیار خبر میده که این بار هم نجات پیدا کردی..

طیار که دستور داده بوده متین رو پیدا کنن، آدماش خبر میارن هیچ اثری از متین و مادرش نیست. طیار میگه نیلوفرو تعقیب کنید تا به متین برسید ..... الیف با عمر تماس میگیره و میگه کار فوری داره. عمر سریع خودشو میرسونه. الیف میگه متین به نیلوفر گفته فامیلیش دونداره یعنی احتمالا برادرزاده طیاره، از طرفی نیلوفرو تهدید کرده که به زور میبرتش... عمر فکری به ذهنش میرسه و با الیف پیش نیلوفر میره و بهش میگه فقط تو میتونی به ما کمک کنی، با متین تماس بگیر و بهش بگو حاضری باهاش فرار کنی تا منم از این طریق دستگیرش کنم... نیلوفر قبول میکنه و با متین تماس میگیره
خلاصه قسمت 22 سریال پول کثیف
نیلوفر به درخواست عمر با متین تماس میگیره و برای فردا صبح باهاش قرار میذاره ..... حسین به طیار میگه تو موضوع مرگ دکتر کسی به من شک نکرد اما آبی که دکتر نوشیده قراره آزمایش بشه... طیار میگه الان مهمترین موضوع متینه، آدمای من نتونستن پیداش کنن اما عمر میتونه. عمر، هم خیلی زرنگه و هم اینکه اونم دنبال متینه، پس حواست به عمر باشه، تا از طریق اون به متین برسیم و قبل از عمر، متین رو بگیریم .....در کلانتری، سامی خبر میده آبی که دکتر نوشیده سمی بوده. در ادامه میگه من به آدمای گروه خودم اطمینان کامل دارم پس حتما بین شماها یه خائن هست، از طرفی سابقه گروه شما خرابه مثل اون برگه ای که چند وقت پیش عمر از دادستان گرفت... عمر بحث رو عوض میکنه و موضوع نیلوفر و متین رو مطرح میکنه. عمر و سامی تنهایی صحبت میکنن. سامی میگه من مطمئنم یکی از اون سه نفر (حسین، آردا، پلین) جاسوسه... عمر قبول نمیکنه و میگه من از هر سه نفرشون کاملا مطمئنم....سامی میگه من بالاخره اون جاسوس رو پیدا میکنم، امیدوارم وقتی اون جاسوس پیدا شد، ناراحت نشی... در آخر عمر، سامی رو راضی میکنه که حسین و آردا و پلین هم در عملیات فردا حضور داشته باشن ..... عمر به حسین خبر میده که سامی با حضور اونها در عملیات فردا موافقت کرده و حسین رو از نقشه فردا مطلع میکنه. حسین هم این موضوع رو به طیار خبر میده ..... الیف که خیلی نگران نیلوفره، به خونه عمر میره و در مورد این موضوع صحبت میکنن. عمر، الیف رو دلداری میده و میگه خواهر تو خواهر منم هست و من مراقبشم....بعدهم به الیف یه دستبند هدیه میده. دستبندی که روی اون تاریخ روزی که در رم بودن، حک شده بود فردا صبح، پلیسها در محل حاضر میشن. طیار هم آدماش رو میفرسته. کمی بعد نیلوفر میرسه اما چمدونش رو تو تاکسی جا میذاره. وقتی متین به محل قرار میرسه، یکی از آدمای طیار از کنارش رد میشه و بهش میگه این یه تله ست و پلیسها منتظرتن... متین خیلی شوکه میشه، یه گوشه میره و در حالی که از دور نیلوفرو می بینه باهاش تماس میگیره. اول سراغ چمدون رو میگیره، بعد هم میگه تو تحت تاثیر الیف قرار گرفتی وگرنه با پلیس نمی اومدی...عمر و پلین که در حال شنیدن حرفاشون بودن، از این جمله تعجب میکنن. در نهایت هم متین رو پیدا نمیکنن. متین فورا سوار ماشینش میشه. آدمای طیار که تو این فاصله سوار ماشین متین شده بودن، اونو به زور با خودشون میبرن و زندانیش میکنن ..... کمی بعد طیار پیش متین میره و سراغ الماسهارو میگیره. متین میگه فکر کن اونارو به عنوان ارث به من دادی... بعد هم طیارو متوجه میکنه که میدونه پدرش اونه. طیار خیلی عصبانی میشه و دستور میده فورا اتاق جراحی مخصوصش رو آماده کنن ......در بین کسانی که از متین نگهبانی میکردن، متین یکیشونو خریده بود، از طریق اون آدم، مرت رو به اونجا میکشونه و این موضوع که طیار پدر اونم هست، براش تعریف میکنه. در آخر هم میگه از نیلوفر یعنی از زنم دوری کن، وقتی بابات نیلوفرو دزدیده بود، من و اون همدیگرو شناختیم و عاشق هم شدیم ..... عمر و سامی درباره علت ناموفق بودن عملیات حرف میزنن. عمر میگه ممکنه بخاطر چمدون باشه... سامی میگه نه، یه نفر بهش خبر داده و من مطمئنم اون یه نفر کسی نیست جز همون جاسوسی که در بین اون سه نفره نیلوفر حال خوبی نداره. عمر باهاش صحبت میکنه و آرومش میکنه..در بین کسانی که از متین نگهبانی میکردن، متین یکیشونو خریده بود، از طریق اون آدم، مرت رو به اونجا میکشونه و این موضوع که طیار پدر اونم هست، براش تعریف میکنه. در آخر هم میگه از نیلوفر یعنی از زنم دوری کن، وقتی بابات نیلوفرو دزدیده بود، من و اون همدیگرو شناختیم و عاشق هم شدیم ..... عمر و سامی درباره علت ناموفق بودن عملیات حرف میزنن. عمر میگه ممکنه بخاطر چمدون باشه... سامی میگه نه، یه نفر بهش خبر داده و من مطمئنم اون یه نفر کسی نیست جز همون جاسوسی که در بین اون سه نفره نیلوفر حال خوبی نداره. عمر باهاش صحبت میکنه و آرومش میکنه.نیلوفر با عمر درد و دل میکنه و در بین حرفاش میگه موقعی که خونه طیار بودم، متین خیلی به مرت حسودی میکرد، یه روز که با مرت تو استخر بودم، وقتی به اتاقم برگشتم، متین رو جلوم دیدم که شدیدا ازم عصبانی بود... عمر پیش آردا میره و بعد از گفتن این موضوع، ادامه میده که متین برای این کار باید جایی باشه که به خونه طیار دید داشته باشه، بنابراین باید تمام خونه های اطراف خونه طیارو بررسی کنیم... عمر و آردا برای انجام این کار میرن و ساختمونی که متین اونجا ساکن بوده، پیدا میکنن. عمر فیلم دوربینهای اون ساختمون رو برای الیف میفرسته تا الیف با دیدن فیلمها متین رو شناسایی کنه..عمر و آردا خونه رو بررسی میکنن و با گوش دادن پیغامهای تلفن متوجه میشن متین قصد رفتن به بلغارستان رو داره. از اونجایی که تو این مدت حسین خونه اون یکی زنش بوده، از این موضوع باخبر نمیشه .......... آدمای طیار، متین رو به اتاق جراحی میبرن، طیار قبل از اینکه جراحی رو شروع کنه، بهش خبر میدن که مرت اومده و خیلی عصبانیه. طیار پیش مرت میره و سر موضوع متین با هم بحث میکنن. متین از طریق آدمی که داشته، موفق میشه نجات پیدا کنه. وقتی طیار برمیگیرده و می بینه متین فرار کرده، شدیدا عصبی میشه ..... متین به سراغ آدمی که از قبل باهاش هماهنگ کرده بوده، میره..نقشه این بوده که داخل کامیون اون آدم که در ظاهر برای حمل گوشت بوده، مخفی بشه و از مرز رد بشه ..... عمر و آردا هم به سمت ایستگاه بازرسی مورد نظر حرکت میکنن مرت با نیلوفر تماس میگیره و میگه در مورد بابام حق با الیف بود، بابای من اونی نیست که فکر میکردم، من یه برادر ناتنی دارم که وقتی بچه بوده فکر میکرده بابای من عموشه (نیلوفر یاد حرف متین میفته که چند وقت پیش، همین جمله رو گفته بود) در آخر هم مرت میگه که میدونم تو با اون ازدواج کردی... نیلوفر پیش الیف میره و میگه متین پسر طیاره... الیف خیلی متعجب میشه. بعد هم فیلمهایی که عمر فرستاده، نگاه میکنه و متین رو پیدا میکنه، عکسی از متین میگیره و برای عمر میفرستهعمر با دیدن اون عکس متوجه میشه چند وقت پیش که حسین تو بیمارستان بستری بود، متین رو تو اون بیمارستان دیده بوده عمر و آردا تو ایستگاه تک تک ماشینهارو بررسی میکنن تا اینکه کامیون متین میرسه. عمر کامیون رو متوقف میکنه اما قبل از اینکه داخل کامیون رو جستجو کنه، به ماشین دیگه ای مشکوک میشه، همین موقع متین تصمیم میگیره از کامیون پیاده بشه و فرار کنه. موقع فرار، عمر اونو می بینه با عجله به سمتش میره و موفق میشه متین رو دستگیر کنه
پایان
با تشکر از خانم نادیا
 

 



لینک منبع و پست : http://mozhganfilm6.persianblog.ir/post/1603
خلاصه قسمت 21 و 22 اورجینال پول کثیف یا لطیفه
چت | چت روم | رفیق چت | مشهد چت | شرق چت | مشتی چت

خلاصه قسمت 23 اورجینال پول کثیف
در ابتدای این قسمت، نشون میده، عمر از ساختمونی خارج میشه و یه نفر که کمی جلوتر ایستاده، دو بار به عمر تیراندازی میکنه. هر دو تیر به عمر برخورد میکنن. عمر به زمین میفته و ساعتی که هدیه الیف بود، بعد از پرتاپ شدن به هوا، به زمین میفته و شکسته میشه. سپس سریال برمیگرده به 16 ساعت قبل از وقوع این اتفاق .......... عمر، متین رو به کلانتری میبره. الیف هم به کلانتری میره و به عمر میگه طیار پدر متینه... عمر خیلی تعجب میکنه و بعد هم میگه سابقه متین رو بررسی کردیم و هیچ خلافی نداره، چون هیچ مدرکی علیه اش نداریم، فقط 24 ساعت میتونیم نگهش داریم، بنابراین حتما باید تو این 24 ساعت اعتراف کنه... سامی به الیف میگه در مورد تو با مقامات بالا حرف زدم و گفتم که بهمون کمک کردی و تو فقط قربانی شدی و مجرم نیستی .....حسین، طیارو از دستگیری متین مطلع میکنه. طیار حسابی جا میخوره و میگه تنها یک راه داریم، باید نوین (مادر متین) رو گیر بیاری، در این صورت متین نمیتونه مارو لو بده، اگه این کارو نکنی، صدای ضبط شده ات رو برای برادرت میفرستم... حسین به خونه متین میره و مادر متین با اونجا تماس میگیره و با حسین حرف میزنه. حسین خودشو دوست فاتح (متین) معرفی میکنه و میگه آدرستو بده تا بیام و ببرمت پیش فاتح... مادر متین آدرس رو میگه. مدتی بعد، حسین مادر متین رو پیدا میکنه و به دست طیار میده عمر به اتاق بازجویی میره و به متین میگه میدونم که طیار پدرته ولی خودشو جای عموت جا زده و اینکه با تو و مادرت چه کارها کرده، طیارو تحویل بده تا جزای کارهاشو ببینه... متین میگه اگه کاری که میخوام، انجام بدی طیارو تحویلت میدم، اینکه نیلوفرو اینجا بیاری .....عمر پیش الیف میره و این موضوع رو میگه. الیف شدیدا مخالفت میکنه اما عمر کلی صحبت میکنه و بهش اطمینان میده که نمیذاره آسیبی به نیلوفر وارد بشه. الیف وقتی رضایت نیلوفرو می بینه، قبول میکنه ..... مرت که از دست طیار ناراحته، خونه پدرش رو ترک میکنه و به خونه الیف میره. به الیف میگه در مورد پدرم حق با تو بود، دیگه نمیتونم اونجا بمونم، بهم اجازه بده تا موقعی که جایی رو پیدا کنم اینجا بمونم... و الیف میپذیره ..... نیلوفر با حضور عمر در اتاق بازجویی حاضر میشه. عمر به متین دستبند میزنه. متین اولش در مورد عشقش حرف میزنه و بعد هم ادامه میده که چرا رازم رو به بقیه گفتی؟... بعد هم عصبانی میشه و به سمتش حمله میکنه. عمر فورا جلوشو میگیره و نیلوفرو از اتاق بیرون میفرسته. متین به عمر میگه که وکیلم رو خبر کنید، میخوام اعتراف کنم... متین وقتی به دستشویی کلانتری میره، روی آیینه یه یادداشت می بینه که نوشته بود مادرت پیش ماست ..... عمر منتظر اومدن وکیله که حسین میرسه..عمر پیش الیف میره و این موضوع رو میگه. الیف شدیدا مخالفت میکنه اما عمر کلی صحبت میکنه و بهش اطمینان میده که نمیذاره آسیبی به نیلوفر وارد بشه. الیف وقتی رضایت نیلوفرو می بینه، قبول میکنه ..... مرت که از دست طیار ناراحته، خونه پدرش رو ترک میکنه و به خونه الیف میره. به الیف میگه در مورد پدرم حق با تو بود، دیگه نمیتونم اونجا بمونم، بهم اجازه بده تا موقعی که جایی رو پیدا کنم اینجا بمونم... و الیف میپذیره ..... نیلوفر با حضور عمر در اتاق بازجویی حاضر میشه. عمر به متین دستبند میزنه. متین اولش در مورد عشقش حرف میزنه و بعد هم ادامه میده که چرا رازم رو به بقیه گفتی؟... بعد هم عصبانی میشه و به سمتش حمله میکنه. عمر فورا جلوشو میگیره و نیلوفرو از اتاق بیرون میفرسته. متین به عمر میگه که وکیلم رو خبر کنید، میخوام اعتراف کنم... متین وقتی به دستشویی کلانتری میره، روی آیینه یه یادداشت می بینه که نوشته بود مادرت پیش ماست ..... عمر منتظر اومدن وکیله که حسین میرسه..عمر ازش عصبانیه و میگه این همه مدت کجا بودی و چرا هیچ خبری ازت نیست... همین موقع خبر میدن که متین کار فوری داره. عمر همراه بقیه به سراغ متین میره. متین یادداشت رو نشون میده و میگه مادرم دست طیاره، در حالی این نوشته رو تو دستشویی پیدا کردم که پلیسهاتون دم در مراقب ایستاده بودن، در بین شما یه جاسوس هست... عمر میگه اون جاسوس کیه؟ علی؟... متین میگه آره، ولی بجز اون یه نفر دیگه هم هست اما نمیشناسمش چون هیچوقت مارو با هم روبرو نکرد، مادرم در خطره، اگه من یه کلمه حرف بزنم، مادرم رو میکُشن، تا مادرم رو سالم نیاری، اعتراف نمیکنم ..... عمر قصد داره مادر متین رو پیدا کنه. حسین مخالفت میکنه و میگه اون میخواد که بیخودی تو شهر بچرخی تا زمان تحت نظر بودنش تموم بشه... اما عمر قبول نمیکنه و میگه اگه مادرش رو پیدا کنیم، اعتراف میکنه، علاوه بر این، چون طیار جون خیلی هارو گرفته پس الان مادر متین در خطره و ما وظیفمونه نجاتش بدیم...عمر، متین رو به سامی میسپره ..... عمر و آردا در حال خروج از کلانتری بودن که با همسر حسین (ملیکه) روبرو میشن. ملیکه به عمر میگه امروز به خونه مادر سیبل رفته بودم و فهمیدم که هیچ پولی ندارن، حسین تو حسابش 20 هزار لیره برای دخترمون پس انداز کرده، راضیش کن که اون پول رو به اونا بدیم... عمر خیلی تعجب میکنه و میگه برادرم این همه پول رو از کجا آورده؟ به اون پول دست نمیزنیم، بهشون بگو به خونه ما بیان و تو اتاق من بمونن طیار بخاطر مرت به خونه الیف میره. الیف و طیار کلی با هم بحث میکنن. طیار موقع رفتن میگه از پسرم دور باش... الیف میگه از کدومشون؟ مرت یا فاتح؟... و طیار شوکه میشه ..... لونت پیش الیف میاد و میگه یه سورپرایز داره، و الیف رو به آتلیه ای که براش درست کرده میبره، آتلیه ای که همه چیزش مطابق با سلیقه الیف بوده. زمانی که لونت میخواسته حرف دلش رو بزنه، الیف اسم عمر رو میاره. لونت وقتی میفهمه الیف و عمر با هم هستن، ناراحت میشه و حرفش رو نمیگهعمر، حسین، آردا و پلین برای پیدا کردن مادر متین از کلانتری خارج میشن. حسین سعی داره عمر رو منصرف کنه و میگه ما تو این مدت کوتاه، نمیتونیم کاری بکنیم، علاوه بر این، تو اخیرا اخراج شده بودی و اگه این بارم اشتباه کنی برات گرون تموم میشه... بحث عمر و حسین بالا میگیره و عمر میگه من باید به هر قیمتی شده طیارو دستگیر کنم، اگه به من اعتماد نداری، همین الان برو، نه روحیه مارو خراب کن و نه خودت و شغلت رو تو خطر بنداز... حسین از اونجا میره. عمر به آردا و پلین میگه باید طیارو گول بزنیم، چند دقیقه دیگه با بی سیم به همه گروه ها خبر بدید که متین رو برای کنترل سلامتی به بیمارستان میبرید، جاسوسش اینو بهش خبر میده و طیار هم این فرصت رو از دست نمیده چون تنها شانسش برای از بین بردن متینه، ما هم متین رو از کلانتری خارج میکنیم و به سامی میسپریم،آدمای طیار که میخوان متین رو بگیرن، دنبال ما میان و ما هم اونارو میگیریم و به حرف میاریمشون... عمر از اونا جدا میشه و پیش الیف به آتلیه جدیدش میره و وقتی میفهمه آتلیه کار لونته، ناراحت میشه و میگه نباید قبول میکردی... بعد هم نقشه رو برای الیف تعریف میکنه ..... آردا با پلین در مورد جاسوس حرف میزنه و میگه به نظرم اون جاسوس خیلی بهمون نزدیکه و من فکر میکنم اون حسینه، حسین همش از بی پولی حرف میزد اما امروز فهمیدم کلی پول تو حسابش داره، مدام غیب میشه، نظراتش در مور طیار مرتب عوض میشه و مدام اصرار داره عمر رو منصرف کنه... پلین عصبانی میشه و سعی میکنه قانعش کنه که در اشتباهه. پلین با بی سیم خبر انتقال متین رو میده. حسین وقتی میشنوه، با عجله از خونه خارج میشه ..... آردا و پلین با ماشینی که در ظاهر برای انتقال متینه به سمت مقصد تعیین شده، حرکت میکنن. کمی بعد عمر هم بهشون ملحق میشه. تو ماشین هر سه جلیقه نجات میپوشن.در اواسط راه، یه ماشین جلوشونو میگیره. پلیسها موفق میشن، به اونها غلبه کنن و آدرس خونه ای که مادر متین در اون زندانیه، به دست بیارن. سپس به اون آدرس میرن. عمر و آردا وارد خونه میشن و پلین داخل ماشین منتظر میمونه و متوجه میشه که عمر فراموش کرده جلیقه نجاتش رو بپوشه. همین موقع الیف که خیلی نگرانه، سوار ماشین میشه و میگه که تعقیبشون کرده بوده... عمر و آردا، نگهبانان خونه رو میگیرن. آردا اونارو با خودش به سمت ماشین میبره. عمر مادر متین رو نجات میده و همراهش از خونه خارج میشه. یکی از آدمها، پلین رو هل میده و اسلحه رو از کمر پلین برمیداره و به سمت عمر تیراندازی میکنه. عمر به زمین میفته. الیف، آردا و پلین با عجله خودشونو به عمر میرسونن و آمبولانس رو خبر میکنن
پایان

 

خلاصه قسمت 24 اورجینال پول کثیف
عمر رو فورا به بیمارستان و به اتاق عمل منتقل میکنن. سامی خودشو به محل حادثه میرسونه و بخاطر این اتفاق با پلین برخورد میکنه. سپس مادر متین رو به کلانتری و پیش متین میبره و میگه حالا که مادرت اینجاست باید به قولت عمل کنی و هر چی از طیار میدونی بگی... بعد از خروج سامی از اتاق، مادر متین از پسرش خواهش میکنه که در مورد طیار چیزی نگو، چون طیار، من و نیلوفر رو میکُشه ..... علی با طیار تماس میگیره و میگه عمر، مادر متین رو نجات داد، اما یکی از آدمات به سمت عمر تیراندازی کرد و معلوم نیست که اون زنده بمونه یا نه... و طیار با شنیدن این خبر خیلی خوشحال میشه سامی برای اعتراف کردن متین، در مقابلش حاضر میشه اما متین میگه من با عمر توافق کرده بودم پس فقط جلوی عمر اعتراف میکنم، هر وقت عمر حالش خوب شد و اومد، منم حرف میزنم .......الیف، تیر خوردن عمر رو به خانواده عمر اطلاع میده و اونها فورا به بیمارستان میان. بعد از تموم شدن جراحی، دکتر اطلاع میده که هر دو گلوله رو خارج کردن، یکی از گلوله ها به نقطه خیلی نزدیکی به قلبش اصابت کرده بوده اما بخاطر ساعتی که تو جیبش بوده، گلوله مسیرش عوض شده و به قلبش برخورد نکرده ..... حسین که خیلی متاثر شده، به خونه طیار میره و باهاش بحث میکنه، بعد هم به شکم طیار چاقو میزنه و از اونجا میره. وقتی پینار متوجه میشه و میخواد پلیس رو خبر کنه، طیار مخالفت میکنه و با زحمت میگه که فقط دکترم رو خبر کن... دکتر به خونه طیار میاد و محیط مناسبی برای جراحی تو خونه فراهم میکنه و بعد از جراحی میگه آسیب مرگباری ندیده اما احتمال داره برای اعضای بدنش مشکلات دائمی به وجود بیاد علی با آردا و پلین بخاطر اینکه سر خود چنین عملیاتی انجام دادن بحث میکنه..آردا میگه درسته عمر تیر خورد اما ما تونستیم مادر متین رو گیر بیاریم، فقط کافیه اون زن حرف بزنه تا همه نقابها بیفته و طیار دوندار و همه کسانی که تحت فرمانش هستن به زندان بیفتن و ما موفق بشیم یه باند بزرگ رو نابود کنیم... علی رو به پلین میگه از نظر سامی مسئول اون آب سمی که دکتر رو کُشت، تو هستی، در تیر خوردن عمر هم مقصری، بنابراین موقتا اخراجی، در مورد تو تحقیقات رو شروع کردن و تا تموم شدن تحقیقات این وضع ادامه داره... آردا که بخاطر اخراج پلین خیلی عصبانیه، در این مورد با سامی صحبت میکنه. سامی میگه بجز شماها هیچکسی از این عملیات خبر نداشت اگه اون جاسوس پلین نیست پس کیه؟... آردا کمی سکوت میکنه و میگه پیداش میکنم روز بعد، متین رو به دادگاه میبرن، اما متین هیچ اعترافی نمیکنه و میگه بیگناهه. آدمای طیار این موضوع رو بهش اطلاع میدن. دکتر هم به سراغ طیار میاد و میگه به کلیه ات آسیب جدی وارد شده بود و من مجبور بودم اونو خارج کنم، اما حالا نتیجه آزمایشات نشون میده که اون یکی کلیه ات مشکل ژنتیکی داره و باید از فامیلهای درجه اولت که گروه خونی یکسانی باهات دارن، کمک بگیریم....طیار میگه از فامیلهای درجه یک فقط مرت هست، که اونم گروه خونیش با من فرق داره... دکتر میگه بجز اون کسی نیست؟... و طیار سکوت میکنه کمی بعد عمر به هوش میاد و سه روز بعدش مرخص میشه. سامی به ملاقاتش میره و در مورد متین و اینکه حاضر نشده اعتراف کنه حرف میزنه. عمر میگه فردا خودم میام و ازش اعتراف میگیرم... و الیف مخالفت میکنه ..... برای شب خواهرای الیف و آردا و پلین به ملاقات عمر میان. پلین که تو این مدت عذاب وجدان داشته و خودشو مسبب تیر خوردن عمر میدونسته، روی رفتن رو نداشته و نگران بوده که عمر هم در مورد جاسوس بودنش مثل بقیه فکر کنه. وقتی پلین و عمر روبرو میشن. پلین با گریه عذرخواهی میکنه، عمر بغلش میکنه و میگه دلیلی برای عذرخواهی نیست، من تو رو میشناسم و میدونم که از من هم بیشتر اذیت شدی فردا صبح، طیار از طریق وکیلش برای متین نامه میفرسته و بابت چیزهایی که ازش دریغ کرده عذرخواهی میکنه....آردا با لیستی از عکسهای آدمهای سابقه دار به سراغ مادر متین میره و ازش میخواد کسی که اونو از بلغارستان آورده، شناسایی کنه. مادر متین نمیپذیره اما بالاخره آردا راضیش میکنه و تک تک عکسهارو با هم نگاه میکنن و مادر متین با دیدن هر عکس با حرکت دادن سرش جواب منفی میده، تا اینکه به عکس حسین میرسن. مادر متین به عکس حسین خیره میمونه. آردا که متوجه سکوت مادر متین میشه میگه اونی که تو رو از بلغارستان آورد این بود؟... مادر متین فقط به عکس خیره میمونه و جوابی نمیده عمر به الیف میگه باید همین امروز برای دیدن متین به کلانتری برم... الیف تمام سعیش رو میکنه تا مانعش بشه اما موفق نمیشه و در آخر میگه من و نیلوفر شکایتمون رو پس گرفتیم و یعنی این پرونده بسته میشه... عمر از این حرف جا میخوره و میگه اجازه نمیدم همچین کاری بکنی... الیف با گریه میگه من پدرم رو از دست دادم و کمی بعدش هم مادرم رو، دیگه طاقت ندارم که تو رو هم از دست بدم، اگه برات اتفاقی بیفته من دیگه زنده نمیمونم، این پرونده رو ول کن، بذار طیار برنده باشه، من فقط میخوام با تو باشم، من انتخابم رو کردمپرونده رو ول کردم و عشقم رو انتخاب کردم، حالا نوبت توئه، یا این پرونده و یا من
پایان

با تشکر از خانم نادیا



لینک منبع و پست : http://mozhganfilm6.persianblog.ir/post/1604
خلاصه قسمت 23 و 24 اورجینال سریال پول سیاه
چت | چت روم | رفیق چت | مشهد چت | شرق چت | مشتی چت

در این قسمت ها باز هم به عزاداری برای ایدین پرداخته شد. ایدین با اون دختره که دوستش داشت گیزده قرار داشت و دختر هم سر قرار رفته بود عثمان با دیدنش بغض می کنه . گیزده می گه که من خیلی منتظر ایدین شدم و اون نیومد و عثمان مجبور می شه که بگه که ایدین مرده و حال دختر بد می شه و عثمان بازوش را می گیره. از طرفی عثمان به سردخانه می ره و جنازه دوستش را می بینه و همش یاد خاطراتش می افته . عارف هم یاد کسی می افته و جنازه او را می مونه اما نمی گه کی هست. از طرفی متات به نامزدش بتول و به ایچه می گه که باید از این جا دور بشیم چون احتمالا دوستهای ایدین و گروهشون بخوان از ما انتقام بگیرن از اون طرف مته هم ایچه را می بینه و می گه نباید در جمع دوستای ایدین می امدی ممکنه بلایی سرت بیارن. از اون طرف بهار می فهمه که دنیز دوست داره توی اتاق مادرش بره اما سونر می زاره و به سونر می گه که هر بچه ای نیاز داره که مادرش بغلش کنه و عطرش را حس کنه بزار دنیز بره توی اتاق مادرش که سونر قاطی می کنه و می گه که به تو ربطی نداره و ت وبه زودی از اینجا می ری اما در اخر کنار می اید با این قضیه تقریبا که دنیز با بهار شاده. واقعا رابطه سونر و بهار خیلی کاریکاتوری و لوس شده و به نظرم هر چه شخصیتی خوبی برای سونر ساخته بودند با نقش لوس و ابکی اش در فصل سه بردنش زیر سوال. کارولین به همراه بابای هاکان می اد خونه هاکان و کلی خوراکی اوردن و قراره با هم شام بخورن هاکان غر می زنه که چرا این زن را اوردی که باباش می گه غر نزن و بداخلاقی نکن. کارولین همش می خواد به هاکان نزدیک بشه  وبه هاکان می گه که ما می تونیم با هم دوست باشیم و به طرز اغوا گری نزدیکش می شه که هاکان می گه به من نزدیک نشو و حرص می خوره و می ره.



لینک منبع و پست : http://mozhganfilm6.persianblog.ir/post/1605
خلاصه قسمت های 230 و 231 روزی روزگاری
چت | چت روم | رفیق چت | مشهد چت | شرق چت | مشتی چت

احمد اقای قهوه چی به کمک خانواده علیرضا می اد و او 35 هزار لیر را بهشون قرض می ده و فکرت قرض مادر شوهرش را می ده.عروسی نجلا است و همه در تکاپو هستند لیلا فکر می کنه که به نجلا چی بده و بعد می ره از توی انباری عروسکی که نجلا بچگی دوست داشته و همش سرش با لیلا دعوا داشته را پیدا می کنه و به نجلا می ده دو خواهر اشک در چشمانشون جمع می شه پایین پله ها علیرضا نجلا را بغل می کنه و لیلا حسرت می خوره که باباش روز عروسی اش با او حرف نزده و علیرضا لیلا را هم در اغوش می گیره از اون طرف شوکت هم زنگ می زنه و تبریک می گه. اوز هم همون روز دادگاهش برگزار می شه و قراره ازاد بشه خلاصه عقد می کنن مادر جم که یک عینک افتابی زده و همش اشک می ریزه و در اخر می گه که امیدوارم پشیمون نشی جم و ما اشتباه کرد هباشیم و می ره . خیریه هم همش مادر جم را می بینه و حرص می خوره که چرا اینجوری برخورد می کنه. مادر شوهر فکرت هم خودش را می رسونه خیلی با مزه مادر جم را نگاه می کنه و می گه وای چه اشکی می ریزه و این حتما مادر شوهرشه بعد با دوستش همش می چرخن که ببینن کی چی اورده برای کادو . خلاصه نجلا و جم به هتل می رن. دستور ازادی اوز می اد و ان روز جم و نجلا رفتن دیدن شوکت که جلوی در اوز را می بینن و همه شوکه می شن بعد نجلا به خودش می اد و می گه جم بیا بریم. جم می ترسه و می گه که من یک مدت طولانی دارم می رم سربازی می ترسم اذیت کنه بیچاره چشمش ترسیده که این دوتا باز با هم ابروریزی نکنن البته حقم داره. مادر فرخنده می ره شرکت پیش لونت و می گه که من به عنوان یک مادر ازت می خوام که با دخترم بازی نکنی که فرخنده می رسه و کلی بد و بیراه به مادرش می گه و مادرش هم می زاره و می ره. فرخنده حسابی عصبی است حتی به لونت می گه که زیاد دور و برش نچرخه.



لینک منبع و پست : http://mozhganfilm6.persianblog.ir/post/1606
خلاصه قسمت 160 و 161 برگ ریزان
چت | چت روم | رفیق چت | مشهد چت | شرق چت | مشتی چت