

لینک منبع و پست : http://fereydoon.persianblog.ir/post/2390
آدما نمی دونند کدامین لحظات زندگی براشون خاطره میشود

کسب درآمد از طریق تلگرام ![]() کسب درآمد از طریق تلگرام جدید ترین روش کسب درآمد در ایران به راحتی و در عرض چند دقیقه میتوانید کسب درآمد داشته باشید با افزایش نفوذ شبکههای مجازی و پیامرسانهای فوری، عدهای به فکر افتادهاند که به کسب درآمد از این فضای مجازی بپردازند یا حتی کلاسهای آموزشی برگزار کنند و درست مثل کلاسهای حضوری شهریه دریافت کنند! با گسترش استفاده از فضاهای مجازی و افزایش مخاطبان آن، کسبوکارهای اینترنتی یکی از بخشهای جدانشدنی زندگی امروزه ما شدهاند و با ورود شبکههای پیامرسان فوری به کشور، شکل جدیدی از این کسبوکارهای مجازی، ظهور و بروز پیدا کرده است. اغلب این شبکههای اجتماعی برای تبلیغات بوده یا کانال ارتباطی بین بازاریاب و مشتری هستند. در این بین عده ای هم هستند که به طور مستقیم از این فضا کسب درآمد میکنند. |






بعد از نماز جماعت . شیخ میکرفون را دستش میگیره و میگه میخوام کسی را بهتون معرفی کنم که قبلا دزد بوده ، مشروب و مخدرات مصرف میکرده و خدا الان اونرو هدایت کرده همه چی رو گذاشته کنار .بعد از او خواست که بیاد میکروفن را بگیره و خودش همه چیز را تعریف کنه که چه جوری توبه کرده بعدش طرف اومد شروع کرد به صحبت گفت:من دزدی میکردم معصیت میکردم خدا ابروم رو نبرد اما از وقتی توبه کردم این شیخ ابروم رو همه جا برده!



زن به شوهرش میگه: تو هندوستان یک زن رو به قیمت یک گوسفند فروختند؛ به نظر تو این بیانصافی نیست؟! شوهره میگه: نه اگه زن خوبی باشه میارزه!




مجلس میهمانی بود...
پیر مرد از جایش برخاست تا به بیرون برود...
اما وقتی که بلند شد،
عصای خویش را بر عکس بر زمین نهاد...
و چون دسته عصا بر زمین بود،
تعادل کامل نداشت...
دیگران فکر کردند که او چون پیر شده، دیگر حواس خویش را از دست داده
و متوجه نیست که عصایش را بر عکس بر زمین نهاده...
به همین خاطر
صاحبخانه با حالتی که خالی از تمسخر نبود،
به وی گفت:
پس چرا عصایت را بر عکس گرفته ای؟!
پیر مرد آرام و متین پاسخ داد:
زیرا انتهایش خاکی است!
می خواهم فرش خانه تان خاکی نشود..



دیگرکدام پنجره دیگرکدام صبح
خواب بلندوتیر ه ی دریاررا
_اشفته وعبوس_
تعبیرمی کند؟
من می شنیدم ازلب برگ
_این زبان سبز_
درخواب نیمشب که سرودش را
دراب جویبار،بدین گونه شسته بود:
درسوگت ای درخت تناور!
ای ایت خسته ی ازادی ودرخویش
زیستن
مـــارا
حتی امان گریه نداند!
من اولین گریه باغ را
_امیخته به خون طراوت_
درخواب برگهای تودیدم
و.....
میان مشرق ومغرب ندای محتضری است
که گاه می گوید:
من ازستاره ی دنباله دارمیترسم
عذاب خشم الهی ست
نمازخوف بخوانیم
نـمـازخـوف...


دهل زنی که شبها مست ازاین کوچه میگذشت
مجال نغمه به چنگ و.عود ما نمی دادو
گوئی دراین ارزو به سر می برد
که روزی
به طبل خویش بکوبد چناکه چنگ وعود
رها کنند نغمه وبکنجی بنشینند
خموش
بدین خیال که کسی حریف طبل ودهلش نبوده ونیست
ازانکه مادام سیه مست بودوکوچه بن بست بود
گفتیم :
وا بداریدش
تابکوبدکنون که عیشش اماده ست
دوگام دیگر رفته دیدیم
دهل دریده وبپایان کوی افتاده
اما رسوای رسوا!!!


محروم کردن ملتی ازازادی قلم،محروم کردن ازاندیشیدن است،محروم کردن ازفرهنگ راستین ومحروم کردن ازجوهره ی هستی ،چراکه قلم نه تنهااندیشه سازاست بلکه راه گیرقلم اندیشه سوزان هم هست "به قلم سوگند وهرانچه باان می نویسند"برای جلوگیری ازانحطاط فرهنگ باید قلم ازقیدبندهاوکوتاه نظری هارها شودتاانچه راباان مینویسندبه کارایدملت بی قلم انهم دردنیای امروز ملت نیست.بانبوه موران وزنبوران شبیه تراست تابجمع ادمیان.مردم ،برای دیدن ،برای شنیدن ،برای خواندن وبطورخلاصه برای بودن نیازبه روشنائی دارندواین روشنائی هم ا زبیرون نخواهدتابیدواگرهم بتابدظلمتی است رنگ نهان کرده!پس باید بدرون بنگریم وببینیم روشنائی ازکدام سومیتابدبی شک منبع اصلی ان انبوه مردمنداما تجسم ان کجاست؟واین نورازکجامی تابد!و...


چـه حرفها که نگفتیم ودرگلـوخشکیـد
شراب کهنه ی مادردل سبوخشکـیــد
دراین زمین بـلاخیــزتشـنه کامی هـــا
چه چشمه هاکه بصحرای ارزوخشکید
زبیـم سستی دیـوارهای خـوف انـگیــز
بـدل امیدوبه لب شوق گفتگو خشکید
چه شاخه های جوانی که ظالمانه شکست
چه عاشقانه غزل ها که درگلو خشکید
ازان بـدامـنــه هــاخــاردشمنـی روئـیـد
که چاه مزرعه ی دوستی فروخشکید
به سوگــواری مرغــان درقفس مــانده
بباغ ماهمه گل هاـی تـازه روخشکید
